حالت تاریک
پنج‌شنبه, 17 آبان 1403
فرازی از وصیت‌نامه شهید «مظفر هداوند»؛

شهادت آرزوی دیرینه‌ام بود

شهادت آرزوی دیرینه‌ام بود

شهید «مظفر هداوند» در وصیت‌نامه خود می‌نویسد: مادرم با شهادت من چون کوه استوار و مقاوم باش و لحظه‌ای از یاد و نام خدا غافل مباش و بر سر و سینه مزن و در حفظ حجاب که سنگر توست بکوش، چون شهادت آرزوی دیرینه‌ام بود.

 به گزارش شبکه اطّلاع‌رسانی «رهیاب»؛ شهید «مظفر هداوند»، یادگار نوراله و آئینه بیستم اسفند ۱۳۴۰ در روستای یوسف رضا از توابع شهرستان ورامین به دنیا آمد. او تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. دبیر سازمان آموزش‌وپرورش بود. به‌عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گران‌قدر بیست و سوم بهمن ۱۳۶۴ در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای سید فتح‌الله شهرستان زادگاهش واقع است.

فرازی از  وصیت‌نامه شهید «مظفر هداوند» را در ادامه مرور می‌کنیم:

 ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب حضرت فاطمه (س) و زینب (س) را بدهید که زینب اسارت را تحمل کرد و با خطبه‌های آتشین خود راه شهیدان کربلا را زنده کرد و پیامشان را به گوش انسان‌های دین نشناس که حق را نشناخته بودند رسانید که حسین کی بود و چه کرد و چرا شهید شد و به کجا رفت.

 امیدوارم همه مادران مثل مادر «وهب» جوانانشان را به جبهه نبرد بفرستند و حتی جسد او را تحویل نگیرند که مادر وهب گفت: سری که در راه خدا دادم پس نمی‌گیرم. با امید اینکه این‌گونه باشید.

 و اینک سخنی چند با مادر، خواهر و برادرم:

 ای مادرم، ای مادر مهربانم قامتت را بلند گیر و ندای الله‌اکبر و خمینی رهبر سر ده و سخن شهیدان را به مردم برسان. ای مادرم از رویت خجالت می‌کشم که نتوانستم جبران این همه زحمات تو را بنمایم. زحماتی که از ابتدا تولد تا به حال برایم کشیدی و در غیاب پدرم به‌عنوان یک پدر بودی، هرگز فراموش نخواهم کرد.

 مادرم با شهادت من چون کوه استوار و مقاوم باش و لحظه‌ای از یاد و نام خدا غافل مباش و بر سر و سینه مزن و در حفظ حجاب که سنگر توست بکوش، چون شهادت آرزوی دیرینه‌ام بود. در راه دین بکوش که هر چه بکوشی کم است.

 مادرم هیچ غمی به دل راه نده. چون من امانتی بودم در نزد تو از جانب خدا، مالک مطلق، خداست، ما همه از اوئیم و به‌سوی او می‌رویم. چه‌بهتر که تو این امانت را به‌سوی خدا، خود فرستادی. روز قیامت در پیش‌روی حضرت فاطمه (س) و زینب (س) روسفید خواهی بود.

 و تو ای خواهرم: ای خواهر عزیز و گرامیم، زینب‌وار با ناملایمات نبرد کن. چون زینب (س) بردبار باش و برایم ناراحت نباش، چون در راه خدا کشته‌شدن را از سال‌ها قبل انتظار می‌کشیدم. مبادا در شهادتم گریه کنی که دشمنان شاد شوند. در حفظ حجاب بکوش و بچه‌هایت را آن‌گونه تربیت کن که ادامه‌دهنده راه شهدا باشند.

 و ای برادر عزیزم: ای برادر حزب الهی من، می‌دانم بی‌برادری سخت است؛ ولی تحمل‌کن. مُشتت را گره‌کرده و بگو افتخار من همین بود. برایم صحبت کن. مبادا ناراحت شوی و دل دشمن را شاد کنی، با شهادت من استوار باش و به قرآن تفکر و تدبر کن. مخصوصاً در این آیه شریفه: «الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»

 برادرم، امام عزیز و یارانش را تنها نگذارید و همیشه در نمازهایتان امام و رزمندگان و امید امت و امام حضرت آیت‌الله منتظری را دعا کنید که بتوانند هر چه زودتر بر کفر جهانی پیروز شوند.

 به امید آنکه نمازجمعه در کربلا با امامت روح خدا برگزار شود و از آنجا به‌سوی قدس عزیز حرکت کنید. در خاتمه از تمام اقوام و آشنایان و اهالی محترم روستای یوسف رضا حلالیت می‌طلبم. در گلستان شهدای سید فتح‌الله دفنم کنید.

 سیزدهم بهمن‌ماه ۱۳۶۴/ مظفر هداوند

انتهای خبر/

درباره نویسنده

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از