
یادداشت؛
وطنفروشی در لباس مدرنیته پوشالی
عضو هیأت علمی دانشگاه گفت: همزمان با اشغال ایران توسط متفقین، ارتش بهرغم هزینههای گزاف و ادعاهای رضاخان حتی یک روز مقاومت نکرد و کشور بیدفاع به بیگانگان سپرده شد؛ لکهای ماندگار که بر کارنامه پهلوی ثبت شده است.
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی شبکه اطّلاعرسانی «رهیاب»؛ محمود حزبهزاده، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز در یادداشتی برای «رهیاب» نوشت: تاریخ معاصر ایران سرشار از لحظات حساسی است که در آن، ادعاهای پرطمطراق برخی حاکمان با واقعیت تلخ میدان عمل فاصلهای عمیق پیدا کرده است. سوم شهریور ۱۳۲۰، روز اشغال ایران توسط متفقین، یکی از همین بزنگاههای تاریخی بود؛ جایی که رضاخان همان که سالها خود را پدر مدرنیته ایران معرفی میکرد، نشان داد تمام قلدریها و سرکوبهایش تنها برای مردم و نخبگان داخلی بوده و نه برای بیگانگان متجاوز.
رضاخان که پیشتر احمدشاه قاجار را به بهانه بیکفایتی کنار زده و با حمایت آشکار سفارتهای بیگانه تاج سلطنت بر سر گذاشته بود، در حساسترین مقطع جنگ جهانی دوم هیچ ارادهای برای دفاع از کشور از خود بروز نداد. او که سالها با صرف هزینههای گزاف، از ارتشی مدرن و تسلیحات گرانقیمت سخن میگفت، در برابر متفقین حتی یک گلوله شلیک نکرد و نهتنها مقاومتی شکل نگرفت، بلکه ارتش به دستور مستقیم او تسلیم محض شد.
ماهها پیش از سوم شهریور، تبلیغات حکومت پهلوی بر قدرتنمایی ارتش ایران متمرکز بود. رضاخان با غرور از کشوری سخن میگفت که هیچ نیرویی در خاورمیانه و حتی جهان توان شکست آن را ندارد. همین ادعاها بود که منابع مالی کلان کشور، بهجای آبادانی و رفع قحطی و گرسنگی مردم، صرف خرید طیاره، توپخانه و سلاح شد. اما در روز اشغال ایران، واقعیت این «ارتش مدرن» برملا گردید؛ ارتشی که در عمل هیچ نقشی در دفاع از خاک وطن ایفا نکرد.
متفقین برای اشغال ایران بهانههایی ساختند؛ از جمله دیدار سفیر ایران در آلمان با هیتلر. در حالی که این دیدار کوچکترین ارتباطی با تصمیم استراتژیک آنان برای حمله به ایران نداشت. هدف اصلی انگلیس و شوروی، ایجاد عقبهای امن برای پشتیبانی جبهه جنگ علیه آلمان بود. ایران با موقعیت استراتژیکش در اتصال به خلیج فارس و آسیای میانه، بهترین گزینه به شمار میرفت. کشوری که به دلیل سیاستهای وابسته رضاخان، فاقد استقلال واقعی و دارای حکومتی مطیع بیگانه بود.
سوم شهریور ۱۳۲۰، ارتش سرخ از شمال و شرق و نیروهای انگلیس از جنوب و غرب وارد خاک ایران شدند. ظرف مدت کوتاهی تمامی راههای ارتباطی و شریانهای حیاتی کشور در اختیار بیگانگان قرار گرفت. منابع نفتی جنوب، کارخانجات لجستیک و حتی شبکه راهآهن سراسری، همگی به خدمت ماشین جنگی متفقین درآمدند. بندر شاپور، اندیمشک و دیگر نقاط کلیدی، به مراکز پشتیبانی و تدارکاتی جنگ بدل شدند؛ بیآنکه کوچکترین مقاومتی از سوی دولت پهلوی صورت گیرد.
در این میان، تنها اندک ایراندوستان و میهنپرستان بودند که حاضر به تسلیم نشدند. برای آنان نه رضاخان اهمیت داشت و نه فرماندهان بیکفایت ارتش. آنان با انگیزه حفظ شرف ملی در برخی مرزها ایستادگی کردند و جان خود را در راه دفاع از وطن فدا ساختند. نام این گروه کوچک، لکه ننگ تسلیمپذیری را از تاریخ ملت ایران زدود و نشان داد که روح مقاومت در میان مردم زنده است، حتی اگر حاکمان سازشکار باشند.
رضاخان که روزگاری خود را قهرمان نوسازی و قدرت نظامی ایران میدانست، پس از این شکست مفتضحانه به سرعت از سوی همان قدرتهایی که او را بر سر کار آورده بودند کنار گذاشته شد. انگلیسیها که دیگر نیازی به او نمیدیدند، وی را به جزیره موریس تبعید کردند. این تبعید نهتنها پایان حیات سیاسی رضاخان بود، بلکه سندی تاریخی بر بیاعتمادی بیگانگان به دستنشاندهای شد که در بزنگاهها تنها به فکر بقای خود بود.
نگاهی دوباره به این مقطع تاریخی نشان میدهد که ادعاهای مدرنیته و ارتش مدرن رضاخان، چیزی جز سراب نبود. هزینههایی که میتوانست صرف آبادانی شهرها و نجات مردم از فقر و قحطی شود، به پای ارتشی ریخته شد که حتی یک روز نتوانست در برابر اشغالگران دوام بیاورد. رضاخان نهتنها نتوانست استقلال کشور را حفظ کند، بلکه با وابستگی عمیق به قدرتهای خارجی، زمینهساز تجاوزی شد که تمامیت ارضی و منابع ملی ایران را در اختیار بیگانه قرار داد.
امروز، پس از گذشت دههها، بازخوانی این رخداد برای نسلهای جدید ضروری است. تاریخ باید بارها و بارها مرور شود تا روشن گردد که قدرتهای بیگانه هرگز تکیهگاهی برای پیشرفت کشور نبوده و نخواهند بود. همچنین تجربه تلخ رضاخان نشان داد که سرکوب آزادیهای داخلی، محدود کردن مطبوعات و قلدری در برابر نخبگان، جایگزینی برای اقتدار ملی در برابر دشمن خارجی نیست. اقتدار واقعی تنها در اتکا به مردم و استقلال از بیگانه معنا پیدا میکند.
سوم شهریور ۱۳۲۰ به ما میآموزد که ادعای وطنپرستی بدون عمل در میدان، سرابی بیش نیست. رضاخان با همه القاب و عنوانهایی که بعدها به او نسبت دادند، در عمل جز تسلیم، ترس و وابستگی به بیگانه از خود به جا نگذاشت. یاد و نام اندک دلیرانی که در آن روزهای تاریک برای دفاع از ایران جان دادند، باید زنده بماند تا نشان دهیم تاریخ ایران تنها با خیانت رضاخان شناخته نمیشود، بلکه با مقاومت فرزندان واقعی این سرزمین ادامه یافته است.
محمود حزبهزاده، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز
لینک کوتاه خبر
برچسبها
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!